زندگی همونجوری میگذره که خدا برنامه ریزی کرده.... .........ما که ندیدیم طبق خواسته ی ما برنامه هاشو تغییر بده... ...میدونم که آخرش همه چی اشکمو درمیاره..... .....انقدر مطمئنم که همین الانم اشکم دراومد..... .....
خوشم نمیاد از این ضرب المثل ها که همه تکرار میکنن.....همه شانس دارن ما هم شانس داریم.......
ولی خدا جون ای کاش یه کوچولو اونچه که تو دلم میگذره برات مهم بود.......
ای کاش مثل همه یکی بود ولی همون بود...... همونی بود که میخواستم.. .. ......
خوشم نمیاد از این مسخره بازی ها.....
همیشه همه چی زوری بوده.......همیشه سره همه چی اشکمو درآوردی.........همیشه اجبار بالا سرم بوده........
بگو کمتر اعصاب منو خورد کنن.......بگو خیلی ناراحت میشم.........بهشون بگو که دیگه خسته شدم....... ....
تو که کاری نمیکنی........فقط نگاه میکنی........ببین......... آخه چقدر گریه کنم.......آخه چقدر بگم نععععععع......آخه چرا نمی فهمن؟!..... ..
هیشکی نمیفهمه.......همه نفهم شدن.......همه میرن رو اعصاب........همه مغزمو سوراخ میکنن......هر روز یه ماجرای تازه.....آخه خداااااااااااااااااا کی تموم میشه این داستانا؟؟؟؟؟؟؟؟؟.....  ..
یعنی چه جوری تموم میشه...........بازم زوری؟؟؟...................بازم اجبار؟؟؟.................بازم با کلی گریه؟؟...........
آه ه ه ه ه ه ه ه خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا زودتر تمومش کن حوصله شو ندارم........ ........
نظرات شما عزیزان:
|